خاطرات شیرین زندگی کودکانه

متن مرتبط با «اعتراف صمیمانه سوتی ها!» در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه نوشته شده است

اعتراف صمیمانه سوتی ها!

  • برترین ها:با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم. من: دیروز داشتم بایکی حرف میزدم .گف می دونی تو مصر 74 نفر تو یه مسابقه فوتبال مردن؟ گفتم بابا این مصریا دیوونن مگه ندیدی چه بلایی سر این قذافی بد بخت اوردن؟ اونم نه گذاشت ونه برداشت گف :قذافی تو لیبی بود نه تومصر منم هیچی نگفتم.خب چیزی نداشتم بگم. سرو: من وقتی بچه بودم عادت داشتم با تنها خواهرم که دوسال ازم بزرگتره بخوابم ،بعضی شبها هم مایعات زیاد می خوردم و خواب دریا رو می دیدم بیچاره خواهرم ! صبح که از خواب بیدار می شدم خواهرم می گفت باز منو خیس کردی و من قیافه حق بجانب می گرفتم و می گفتم تو خودتم خودتو خیس کردی نگاه کن به شلوارت ببین تا کجا خیس شده ... لامصب کلیه هام مثل ساعت کار می کرد!!!,اعتراف صمیمانه سوتی ها! ...ادامه مطلب

  • سوتی های خنده دار ایرانی

  • یه روز خواهرم اینا با بابام اینا رفته بودن بیرون . بابام هم راننده بوده. توجاده یه نفر میاد از سمت راست سبقت میگیره.شوهر خواهرم میگه اوه اوه این دیگه از ما هم خر تره!!! زی زی گولو وسطای سال تحصیلی بود که من بچه های سرویسمونو بستنی مهمون کردم میدوستم رانندمون از بستنی خیلی بدش میاد و نمیخوره بره همین براش نخریدم وقتی اومدم به بچه ها بدم به راننده سرویس گفتم ببخشید چون میدونم دوس ندارید شما رو آدم حساب نکردم.بنده خدا مونده بود چی بگه.منم که دیگه تا آخر سال روم نمیشد بهش نگا کنم.هر وقت منو میبینه میگه گل دختر بازم نمیخوای منو آدم حساب کنی؟؟!!! گل دختر از کرج,سوتی های خنده دار ایرانی ...ادامه مطلب

  • سوتی های خنده دارخودم

  • سلام وخسته نباشید به همه دوستانزندگی من سرپا ازسوتی است دوست دارم از امشب شبی یکی رابراتون بگم و امشب هم میخوام یه چند تاشو براتون بنویسم امیدوارم که بتونم خاطره خوبی رو براتون بجا بزارم و تونسته باشم لبخند زیبای رو لبانتون بیارم و منو بانظرای زیباتون همراهی کنید موفق باشید عزیزانمسال اول راهنمایی بود شب تاصبح بیدار بودم رفتم مدرسه صف که تموم شد یک کم بیرون موندممیخواستم جیم بزنم که دیدم ماشین معلم فارسی درش باز است رفتم درصندوق عقب را بازکردم خوابیدماز شانس بد ما معلمه مرخصی میگیره میره خونه ماشینشو میزنه داخل باغ بیدار شدم دیدم ظهرشدهگفتم خدا اینجا دگه کجاست خواستم بیام پایین دیدم یک سگ دوید طرفم رفتم داخل صندوق عقب درابستمهرچه فریاد زدم کسی صدای منا نمشنید ازگرما گرسنگی و …………داشتم میمردمطرف اقامعلم درابازکرد گفت بچه تواینجا چکارمیکنی من که رنگم زرد شده بود چیزی نگفتم .بردم داخل خانه اب غذابهم دادبعدازیک ساعت گفت بیا بریم بیرون رفتیم در خانه دستموگرفتیک شوت زدزیرم گفت دیگه اینورا نبینمت ..جاتون خالی ۱ساعت پیاده رفتم رسیم به خانه دوباره اونجا…………………..بد نبینبدواویلا…….,سوتی های خنده دارخودم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها