خاطرات شیرین زندگی کودکانه

متن مرتبط با «خانم … شماره بدم ؟!» در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه نوشته شده است

« نشان ِ عشق چیست؟! »

  • ای که می‌پرسی « نشان ِ عشق چیست؟! » عشق چیزی جز ظهور مهر نیست! عشق یعنی مهر ِ بی چون و چرا عشق یعنی کوشش بی ادعا! ,« نشان ِ عشق چیست؟! » ...ادامه مطلب

  • ۲۴ ساعت از زندگی دخترها چگونه می گذرد؟؟؟!!!

  • 5صبح: دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب….. 6 صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره . 7صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر کلاس داره!!!!!!!! 8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم 18 کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و…,۲۴ ساعت از زندگی دخترها چگونه می گذرد؟؟؟!!! ...ادامه مطلب

  • ۲۴ ساعت از زندگی پسرها چگونه می گذرد؟؟؟!!!

  • 8 صبح: تو رخت خواب….. 9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده…. 10 صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!),۲۴ ساعت از زندگی پسرها چگونه می گذرد؟؟؟!!! ...ادامه مطلب

  • خانم … شماره بدم ؟!

  •   خانم … شماره بدم ؟! خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟ خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟ خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.,خانم … شماره بدم ؟! ...ادامه مطلب

  • مادر …..(نمیدونم اسم این داستان رو چی بذارم)

  • ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک . پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت… ولی مادر دیگر در این دنیا نبود . . .,مادر …..(نمیدونم اسم این داستان رو چی بذارم) ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها