خاطرات شیرین زندگی کودکانه

متن مرتبط با «دانشگاه» در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه نوشته شده است

مقایسه دانشگاه با فیلم ها

  • دوران قبل از دانشگاه = حسرت قبول شدن در دانشگاه = صعود کنکور = گذرگاه کاماندارا دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13 بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها امتحان ریاضی = کشتار بیوجرسی امتحان میان ترم = زنگ خطر ,مقایسه دانشگاه با فیلم ها ...ادامه مطلب

  • دانشگاه یا طویله؟

  • سلام فرصتی شد امروز دوباره اپ کنم حول محور دانشگاه نامبر وان یه کلاس داشتیم!!! جلسه قبلش یکم دیر رفتم استاد نمیدونم شبش تو ابنمک خوابیده بود که خیلی جو شوخی گرفته بود ... بهش گفتم استاد راننده تاکسی جریمه شده بود یواش میومد برگشته میگه برو بگو همون راننده بیاد بهت یاد بده ... تا اخر کلاس هی تیکه مینداخت ...منم خجالت میکشیدیم جوابشو بدم ..بالاخره استاده ؛ زشته من باهاش شوخی کنم ...اینقد رفت رو مخم که اعصابم بهم ریخت. گفتم ناموسا این جلسه یه حالی بهش میدم ..این جلسه ام دیر رفتم استاد گفت واسه چی دیر میای گفتم استاد از شهرستان میام ...گفت خب منم از شهرستان میام گفتم استاد شما با ماشین خودت میای با سواری گفت مگه تو با چی میای !! گفتم استاد من با بالن میام بعد گفت بیا جلو دست بده دست دادیمو دیدم دست کرد , گردن اویزمو کشید بیرون گفت وان یکاده!؟؟؟؟؟؟گفتم نه استاد داستان ادبیه...زندگی نامه لئوناردو داوینچیه(بعضی جاها دوتا جواب همزمان میاد تو ذهن ادم ..جفتشو میگی دیگ)دیگه استاد یه نیگاه کرد گفت چه سر زبونی داری ..گفتم میدونم ..بعد رفتم نشستم یه ذره بعد دوباره اومد رفیقم میگه استاد این زیر هرچی بمونه زیر حرف نمیمونه خواستم عذر خواهی کنم ..یاد جلسه قبل افتادم ...گفتم باداباد لا اقل جیگرم حال بیاد ..خلاصه استاد هرچی میگفت یه چی میگفتم خرابش میکردم... نامبر تو یه شب دیدم خانومه ج اس که اگه میشه واسم یا سایه تو پرسپکتیو بکشین ..من هرچی زور زدم سه تا بیشتر نتونستم بکشم ..صبح یک ژانگولر بازی در اورد .. میگه ببر تو حیاط دانشگاه بذار رو فلان ماشین من خودم میرم ور میدارم..,دانشگاه یا طویله؟ ...ادامه مطلب

  • دانشگاه.........عروسی!!!! آمپول

  • سلام این چند روزه درگیر عروسی بودمو خیلی سرم شلوغ بود باورتون میشه که از 5 شنبه تا الان هرشب ساعت 3 میخوابم ..بالا خره تموم شد همه فامیلا مثه آفت ریختن خونمون... خوردنو خوابیدنو ............ن کل زندگیمونو بهم ریختن ....  حالا خداروشکر  ما اخلاقمون ورزشکاریه .. هرکی جای ما بود الان مهمون خوردگی مزمن میگرفت(  یه نوع بیماری جدید ناشی از تعرق شدید  ,کمبود اعصاب و تعدد مهمان  پیش میاد) پی نوشت : دعا کنین خوشبخت بشن .... دانشگاه: یکشنبه رفتم دانشگاه !!! سعی میکنم کلاس اون روزو از دست ندم ... چون تنها کلاسیه که فکرم رها میشه و پر میشم از خلاقیت ... شب قبلش تا پاسی از شب تحلیل ویلا ساوا رو انجام دادم ... خیلی زحمت کشیده بودم ..تو کلاس تنها کسی که خواسته استادو اورده بود من بودم ... پاورپوینت و بسیار زیبا و عالی  با استفاده از 4 تا کتاب منبع (چه خری بودم  نشستم این 4 تا کتابو خوندم)... بقیه ورداشته بودن از ویکی پدیا کپی کرده بودن ....کلا 81 پیج بود!!!! تا صفحه 30 خونده بودم که استاد گفت بسه دگ بزن بچه ها عکساشو ببینن  !!! بهم برخورد ... میخواستم بگم اخه ..ک.......ش اگه به عکس دیدن بود میگفتی عکساشو میاوردم دگ.. خیلی ناراحت شدم ....دیروز با خانومه ج گفتم قضییه شو ...( با استاد خیلی فاب شده )..(.با هم بر میگردن خونه !!! نامردا نمیگن توام میخوای بیای بیا !!!! ) بعدم گفتم دگ هیچکدوم از تمرینای این زنیکه رو حل نمیکنم !!!!  اخ که چه غیظی گرفتم !!!! من سعی میکنم همیشه یه قدم از بقیه جلوتر باشم .. اگه استاد میگه 5 تا تمرین من 10 تا رو انجام بدم ... ولی بازم نمیدونم چرا این استاد با من حال نمیکنه!!!!!! هلال احمر: یه سری کلاس کمک های اولیه گذاشتن تو دانشگاه .....منم رفتم شرکت کردم !!!!!هم میخندیم و هم یاد میگیریم !!!دوتا خانوم میان اموزش میدن دیروز داشت ماساژ قلبی رو یاد میداد ... گفتش اگه لباسای طرف تنگ باشه باید در بیاریم !!! اقا سوجه داد دست بچه ها ...یکی برگشت گفت اگه خانوم باشه چی؟؟استاد بنده خدا قفل کرد !!! گفت نه !!! اینقد بچه های باهالی هستن ... فقط میخندیم!!!کوچکترین حرف استادو سوژه میکنن   پی نوشت : خلاصه هرکی امپول خواست بزنه ... بگه تعارف نکنه  ما تزریقات بلدیم!!!!!!  ,دانشگاه.........عروسی!!!! آمپول ...ادامه مطلب

  • روز اول دانشگاه

  • سلام خوشحالم که هنوز نفسی مونده و میتونم دوباره بنویسم.خیلی دوست دارم چندتا داستان بنویسم ولی بعلت مشغله ذهنی که این روزها کلی شده واسم !! نوشتنشو به تاخیر میندازم دوشنبه ...دانشگاه.. صبح به امید یه روز خوب وعالی و توکل بر خدا راهی عرصه های جهاد علمی شدم سوار تاکسی شدم و توراه اول یه نمه رادیوشو گوش دادیم برنامه کودک بود طبق معمول یه خاله ی مهربون و یه کلاغ به اسم قارقار که خاله جون داشت راههای کار خوب کردنو بهش یادمیداد؟؟!!نمیدانم ما خودمون کارخوبو فراموش کردیم بعد داریم به حیوانات عروسکی یاد میدیم که چطوری زندگی کنن!!! خلاصه گفتم اقای راننده این ظبط ات دکوریه یا کارم میکنه ...وا کن حوصلمون سر رفت !!! و پس از ان بود که من عمق عقب موندگی رو حس کردم ..الان دیگه همه ماشینا سی دی خورن و این یارو هنوز رو کاست گیر کرده بود... یارو چندتا کاست نشونم داد..گفت ترکی؟ فارسی؟ مخلوط؟خوب شد حالا حق انتخابو به من داد منم بنا بر عرق ملی گزینه دومو رو انتخاب کردم !!! هیچی دیگه !!!منو برد به 6 سال پیش .. و آهنگای اون دوره .. منو غرق این فکر کرد که چی بودیم چی شدیم .. چی فکرا و خلاقیت هایی داشتم .. چه تصمیماتی گرفتم که مسیر زندگیمو عوض کردش.. تو این افکار بودم  که موبایل راننده زنگ خورد ..صدا موبایلش بیشتر از صدا ظبطش بود!!داشت واسه یکی وام جور میکرد ..پشت تلفن میگفت برو پهلو رئیس بانک بگو فلانی فرستاده ..اول شک کردم یارو واقعن راننده تاکسیه؟؟؟ یکم دقیق شدم دیدم بیشتر به حاصل ازدواج فامیلی میخوره .. ولی بعد یاد پارتی بازی های موجود در اطرافم افتادم و دیدم بعید نیست.. رسیدم دانشگاهو کارامو ردیف کردمو رفتم پیش مدیر گروهمون... یه زنه خوشگل و خوش برخورد !!که داشت با یه سرمایه گذار در مورد طرح یه هتل 3 ستاره صحبت میکرد ! خوب تحویل گرفت!!ازش درخواست چارت درسی کردم و اونم فلشمو گرفت وبرام ریخت تو فلش!!! فقط یکم لفتش داد ..فک کنم داشت محتویات فلشو نیگاه میکرد..البته چیز خاصی نداشتم...بعدش رفتم بسیج دانشجویی که بسته بود!!! بعدم تو کتابخونه عضو شدم ..تو همین رفت و اومدها با چن نفری رفیق شدم (پسر بودنا)راستی یکی از ورزشکاران نامی کشور تو دانشگامونه!! حتما یه برنامه رفاقت میذارم باهاش....چیز خاصی واسه نوشتن ندارم.. دوست دارم برم کرج.....خیلی خیلی دوست دارم برم کرج...... هویجوری نوشت:,روز اول دانشگاه ...ادامه مطلب

  • دانشگاه!!! استاد!!! بلوتوث کثیف

  • سلام احوالتون چیطوره؟ چندتا خاطره یکـــــــــــــــ : اونروز  اواخر کلاس بود که استاد برگشت گفت بچه ها هرکی تمرینا رو نیاره جلسه بعد تنبیه اش میکنم  مام گفتیم استاد تنبیه چیه ؟ گفت باید جلسه بعد شیرینی بگیره بیاره !!! از تهه کلاس گفتم استاد گل هم بگیریم ؟ با خانواده بیایم ؟ اقا کلی خندیدیم ... بنده خدا استاد سرخ شد ..  چند لحظه بعد گفت خب دگ برا امروز کافیه بریم !!!!!!!!!  جلسه بعد فک کنم ضد حال اساسی بهم بزنه  پی نوشت : استاد مون یه دختر جوونه که بکوب درس خونده !!! هنوزم ازدواج نکرده پی نوشت : تو کلاسمون بنا بر نظر همه همکلاسیام بهترین اسکیسای کلاسو من میکشم ولی استاد نمیدونم به من که میرسه میگه بد نیست .. یا بهونه بنی اسرائیلی میگیره .. ولی برای سیاه مشقای بقیه کلی تعریفو تمجید میکنه ... حالا ببین بعد از این بلبل زبونی چیکارم میکنه !!! یکشنبه باهاش کلاس داریم دو: امروز  یکی از استادامون که دست بر قضا اونم خانومه و میگن تازه ازدواج کرده (ابروهاش که فابریک کارخونه اس هنوز بند ننداخته) ( با اون ابرذو ها فک کنم ژیلتم جواب نده مثه  اینکه موکت چسبونده باشی ) خلاصه قرار بود میانترم بگیره !! کل کلاس زدیم زیرش که کو ؟؟؟ نگفته بودین استاد !!!  اومد یکم درس بده !! شیطنتمون گل کرد سر کلاس به اینو اون تک زنگ زدن !!! بچه هام  سر درس پا میشدن میرفتن بیرون !!! استاد شاکی شد گفت اگه این سری گوشی هرکی زنگ بزنه بره حذف کنه حرفش تموم نشده بود که زنگ زدم به یکی از خ.. مالای کلاس !!! یه زنگ باهالی ام داشت کلاس ترکید ... استاد اینقدر حرص خورد .....کلی خندیدیم ... البته امروز یه سوال طرح کرد گفت هرکی حل کنه یه مثبت میگیره ... حاجیتون  ذهنی حل کردو جواب داد !! یه مثبت گرفتم پی نوشت : با بچه ها قرار گذاشتیم برای جلسه بعد شماره استادو گیر بیاریم .. بهش تک بزنیم تا اینجای کار خوب دارم میخونم !!! تو اکثر درسا یه مثبتو دارم ایشالله میخوام این ترم معدل الف دانشگاه بشم قربون همتون !!! ایشالله اواخر اردیبهشت  اینترنتو وصل میکنم و میام دوباره آنلاین میشم یه مسئله ای که خیلی آزارم میده این عقب موندگی فرهنگی بعضی از ادماست : امروز یکی از بچه ها گفت بلوتوث تو رو روشن کن !!یه فیلمی فرستاد مربوط به یکی از دخترای دانش,دانشگاه!!! استاد!!! بلوتوث کثیف ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها