شایعه.....حاج منصور ارضی

ساخت وبلاگ
هرکی میومد تو کلاس میگفت آقا منم بازی !!منم نمیدونستم منظورشون چیه!!! یکی اومگفت اقا بخدا من عاشق فلانی ام...یکی میگفت بریم دعوا.... یکی اومد گفت اقا دوستشو با من رفیق کن .. یکی اومد د گفت شمارشو بده ..خلاصه یاد خنده بازار افتادم ... شایعه پراکنی تو جامعه ما ساده تر از خوردن یه لیوان آب البالوئه

همینجوری ننوشته:دوست داشتم الان تهران بود.....بعدشم میرفتم مشهد

دوست دارم ارامگاه ابوعلی سینا تو همدانم ببینم

 

حاج منصور

امروز بازم دلم گرفت ... حاج منصرو گذاشتم وشروع کردم به غصه خوردن .. امروز یه عکس دگه از حسین پیدا کردم ... اخ ک دارم اتیش میگیرم

همه ی خاطراتش مثه یه فسلم از جلو چشمم میگذره ... تهه دلم بدجور سنگینی میکنه ... دوست دارم بغضمو بشکنم و از تهه دل گریه کنم.. حاج منصور ارضی با یه سوزی وقتی میگه ..میرود و نمیرود ناقه به سوی منزل .. اصلا بدجوری اتیشم میزنه!!! کاش سالی دوبار محرم داشتیم .. کاش  ایام عاشورا سالی دوبار بود!!

کاش یه بار میشد برم کربلا ... میگن حال و هوای بین الحرمین خیلی قشنگه

گرد وغبار قافله روی دلم نشسته...غربت کاروانیان قلب مرا شکسته

اتیش گرفتم خدااااااااااااااااااااااااا

 

خاطرات شیرین زندگی کودکانه...
ما را در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه دنبال می کنید

برچسب : شایعه,حاج منصور ارضی , نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1123 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1391 ساعت: 19:58