دعوای دختر و پدر – طنز

ساخت وبلاگ

سال 1280
مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس

 عبرت بشه. يه بار که مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط

 مي کني. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده.

 حالا واسه من ميخاي درس بخوني؟؟؟


زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد.

 ديگه از اين مارک شکر نمي خوره. قول ميده…


مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت

 آروم نمي شم. خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت…


– بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر

 گناهکارشو مي بخشه

 

fu74 دعوای دختر و پدر طنز

 

سال1330
مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري

 دانشسرا؟ مي خواي سر منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟

 شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم…


زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي

 کنين آ


مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا

 نمي تونم جلوي اين فسادو بيگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت

 کيف کوني…


– بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر

 گناهکارشو مي بخشه

.

.

.

سال1380
مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم

 مترم پارچه نبردن و وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي

 پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي برموداها) بري بيرون؟ مي

 کشمت. من… تو رو… مي کشم…

زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد

 اکثرا).


مرد: من… اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که

 تا زانوتو بپوشونه. نه… نه… نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره…

.

.

.

سال1400
دختر: چي؟ چي گفتي مرتيکه ي ****؟ دارم بهت مي گم ماشين بي

 ماشين. همين که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشينم مي خوام. ميخواي

 بري بيرون پياده برو…


باباه:جيکش در نمي ياد…


زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک

 ناخنت مي پره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي.

 باباتم قول مي ده ديگه از اين حرفا نزنه…


– بالاخره با صحبتهاي زن، دختر خونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي

 گناهکارشو مي بخشه.

 
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...
ما را در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه دنبال می کنید

برچسب : دعوای دختر و پدر – طنز, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 860 تاريخ : جمعه 21 تير 1392 ساعت: 15:38