قلب

ساخت وبلاگ

تا اینكه یك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری

 

نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی كه من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من

 

خودتو فدا كنی..ولی این بود اون حرفات؟!..حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه

 

هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید...

 


چشمانش را باز كرد..دكتر بالای سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دكتر گفت نگران

 

نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت كنید..درضمن این نامه برای

 

شماست..! دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاكت دیده نمیشد. بازش كرد. درون آن

 

چنین نوشته شده بود: سلام عزیزم.الان كه این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم

 

ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری كه قلبمو بهت بدم..پس

 

نیومدم تا بتونم شرط عشق رو به جا بیارم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

 


دختر نمیتوانست باور كند..اون این كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..

 


آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره های اشك روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت: چرا

 

هیچوقت حرفاشو باور نكردم؟!!!...

خاطرات شیرین زندگی کودکانه...
ما را در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه دنبال می کنید

برچسب : قلب, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 851 تاريخ : پنجشنبه 3 مرداد 1392 ساعت: 18:09