سوتی های خنده دار ایرانی

ساخت وبلاگ

یه سوپری کنارخوابگاهمون بود(سوپررضایی)وقتی چیزی لازم داشتیم شبا که نمیشدبریم بیرون,زنگ میزدیم میاوردخوابگاه…یه شب,یه خبرمهم بهم رسید که بـــایدزنگ میزدم خونه و شارپنداشتم!باگوشی دوستم زنگ زدم گفتم سلام آقای رضایی سحر هستم شدیدا شارژ لازم دارم بخدا صبح پولشو میارم و…
نمیذاشتم اون حرف بزنه!دیدم عصبانی شده میگه من رضایی هستم استاد فیزیک مکانیک!!!صبح رفتم حذف کردم:
سحر از جهرم

یبار یکی از دوستام داشت با موبایلش صحبت میکرد که یهو شارژش تموم شد و گوشیش خاموش شد.بدو بدو اومد پیش ما با عجله گف:شارژر همراه اول داری؟
مارو میگی مردیم از خنده
طاها مشهد

مامان و بابام نشسته بودن پای تلوزیون داشتن چارلی چاپلینو میدیدن مامانمم بعده اونهمه تماشا فکر میکرده داره لورل وهاردی میبینه که یهو میگه چارلی هست پس چاپلین کووووو……وای یعنی نمیتونستیم خودمونو جمع کنیمااا.
شیدا از آستانه

جلوی یه مغازه یه کالسکه بود که توش یه پسربچه بود منم دیدم کسی ونجا نیست شروع کردم واسش شکلک در اوردن که بچه روحیش شاد بشه یه دفعه دیدم یه مامان بچهه داره با تعجب نگاهم می کنه !!!!!!!!!!!!
عسل از مشهد

سر کلاس اینقدر سرو صدا کرده بودیم که معلممون خیلی عصبانی شده بود تو همون حالت داد کشید و می خواست بگه خفه میشید یا بیام خفتون کنم گفت خفه میشید یا خفه بشم
فرشاد

یه سال یادمه داشتیم با خونواده میرفتیم سفر بین راه رفتیم که بنزین برنیم از پمپ بنزین که اومدیم بیرون متوجه شدیم که در باک بنزین ماشین جلویی نیست حالا مامانم اصرار که بهش بگه سرشو برده از ماشین بیرونو دادمیزد که آقا باک بنزینتون نیست آ ما مرده بودیم از خنده
مهسا از اصفهان

یه بار با یکی که خیلی خیلی رودرواسی داشتم تماس گرفتم وسط احوالپرسی بین زنده باشید وسالموسلامتید قاطی کردم گفتم:زنده اید؟…. بعدش دیگه دیدم اوضاع خیطه پیچیدم به بازی الو الو الو مهندس صدات نمیاد……بعدن تماس میگیرم.
معین

مامان دوستم اومد بگه دارم میرم قبض برق روبگیرم گفت دارم میرم قبض قبرموبگیرم
سارا از تهران

زنداییم اومد بگه قبض برق و گاز گفت قبض برگ و قاز
سارا از تهران

یه رفیق داشتیم میخواست از یکی تعریف کنه تو جمع جلو خودش گفت آقای ….شما واقعا انسان شریف و مزخرفی هستید طرف خیلی خجالت کشید وقتی رفت بهش گفتم این چی بود گفتی ؟ گفت چیز بدی نگفتم که مزخرف یعنی تو آخرشی…. البته بنده خدا هنوز نفهمیده بود مزخرف حرف بدیه
مهدی از مشهد

یه روزرفتم سوپر روبرو دانشگاه مون شارژ بگیرم.در نهایت کلاس گفتم آقا یه شارژ ایرانی هزارسل،لطفاً.همین که گفت چی؟ تازه فهمیدم چه سوتی دادم اون روز آخرین باری بود رفتم مغازش…تا یه ماه شده بود سوژه بچه های اتاقمون.
مطهری از خرم آباد

توی ما رمضان که خونه عمو همه فکو فامیل ها جمع بودیم پدر بزرگ بنده رفت دسشویی بعد از اینکه اومد خونه یک دفعه جولوی جمع شلوارشوکشید پایین همه با تعجب نگاه کردن نگو اومده شلوار دومی رو بکشه پایین هر دوتاشو کشیده
حسن از قزوین

سیزده به در پارسال با فامیلا با هم یه جا جمع بودیم . داییم یه قلیون آورده بود . منم که تا حالا قلیون نکشیده بودم . همه کشیدن بعد دادنش به من .
من فکر میکردم باید فوت کنم تا آب بالا پایین بپره . همین که فوت کردم تو قلیون ،مثل بمب ترکیدن .

از اون موقع هر وقت قلیون میارن میگن بدین علی بکشه .
علی از تهران

یه روز که داشتم از تو کوچمون به سمت خونه می رفتم یهو دیدم یه ماشینه زده به یه موتوری موتوریه با موتورش افتادن تو یه جوبی که شاید به زور به ۸سانت میرسید بعد به یارو میگفتن پاشو از تو جوب یارو نشسته بود میگفت نمیخوام صحنه بهم بخوره تا پلیس بیاد
ناجی از بوشهر

حدود پنج سال پیش میخواستم به محل سرکار داداشم زنگ بزنم(داداشم توی یک تولیدی شلوار کار میکرد) خب خلاصه زنگ زدم، تا اینکه یه پسره گوشی رو برداشت و گفت بله؟ منم گفتم سلام بله؟ یهو اومدم سوتیمو جمع و جور کنم، سریع گفتم ببخشید منزل تولیدی؟؟؟؟؟ آقا دیگه نشد جلوی خنده خودمو بگیرم و سریع تلفن رو قطع کردم و باخودم گفتم: چی دارم میگم؟ تا دلتون خواست از خنده منفجر شدم.
فرزاد از تهران


تو شهر ما معمولا وقتی یه بچه کوچیک رو میبینن بهش نمیگن چه خوشگله بیشتر میگن چه بانمکه یا میگن چه زشته مخصوصا اگه پسر باشه
یه بار زن داییم به دختر خالم گفت وای چقد پسرت زشته مثل باباته دختر خالم چشاش گرد شده بود ما هم از خنده روده بر شده بودیم
مامی


یه روز با خالم برای ناهار خونه ی مادربزرگم دعوت بودیم، ناهار که خوردیم ما دخترا پاشدیم که ظرفا رو بشوریم ، یه دختر خاله دارم همیشه موقع ظرف شستن میگه حالم خیلی بده و میره میخوابه. من هم که عصبانی شده بودم رفتم تو اتاق دیدم زیر پتو خوابیده ، با تمام قدرتم یه لگد محکم زدم زیرش وقتی گفت اخ یخ کردم نگو این داماد خالم بود که توی اتاق خوابیده بود….!! منم دیگه هیچ وقت به دختر خالم نگفتم بیا ظرف بشور.
روژی از کرمان


یه زمانی همیشه برا مسابقات ورزشیم از این نوشابه های انرژی زا استفاده میکردم! که یه روز خیلی دیرم شده بود و سر راه رفتم توی یه مغازه و همینجور که نفس نفس میزدم گفتم اقا نوشابه های انرژی زا دارین؟ کو؟ کجاس؟ چی دارین؟ چنده ؟
فروشنده خیلی ریلکس و بدون مکث تو چشام زل زد و
اهسته گفت:
مدرسان شریف
علی از مشهد


چند وقت پیش عروسی دعوت بودیم. عروسی نوه خاله مامانم. دختر خاله ی مامانم بهش گفته بود اگه نیای اسمتو نمیبرم مامانمم داشت به خالم تعریف میکرد اول گفت دیگه اسمتو نمیدم بعد خواست درستش کنه گفت اسمتو نمیگیرم
آناهیتا از کرج

خاطرات شیرین زندگی کودکانه...
ما را در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه دنبال می کنید

برچسب : سوتی های خنده دار ایرانی, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1336 تاريخ : چهارشنبه 9 مرداد 1392 ساعت: 15:46

نظر سنجی

دوست دارم نظرتونو درمورد وبلاگ خودتون بدونم؟

خبرنامه