خاطرات شیرین زندگی کودکانه

متن مرتبط با «روزانه نوشت» در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه نوشته شده است

این شاخه گل ناقابل را از من بپذیر...( دلنوشته ای ازعلیرضا)

  • خیابان های شهرموزیک ملایم و آرام ضبط صوتچرخ های ماشینمتنها همراهان من هستنددقایقی پیش در کنار من نشسته بودیمن و توبا هم به این صدای دلنشین گوش می دادیم,این شاخه گل ناقابل را از من بپذیر...( دلنوشته ای از علیرضا) ...ادامه مطلب

  • روزانه نوشت

  • سلام علیکم دوستای عزیز و مهربونم این چند مدتی نبودم یکیش به خاطر امتحاناتم و دیگریش به خاطر کارای روزمره و خسته کنده همیشه..............بالاخره بعد چند مدت تونستم اپ کنم و دوباره یه چند کلمه ای از خاطرات و اتفاقاتی که تو این چند روز افتاد و شاهد بودم رو براتون بنویسم خدایش دلم براتون تنگ شده بود جونم بگه واستون از محلمون چه خبر؟!میخوام اسم وبلاگمو تغییر بدم بنویسم اتفاقات هیجانی محله ی ماچطوره؟! خوب یه خانوم نازنین دیروز از سر کوچه میاد یه موتوری که سرنشیناش دو تا........ ,روزانه نوشت ...ادامه مطلب

  • دلنوشته

  • دانشجویی به استادش گفت:استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.رهگذری او را دید و پرسید: “برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی؟”مرد پاسخ داد: “این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.” چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟ عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن، حتی اگر دیگران تو را بچه بر سر ایران و ایرانی اومده؟؟؟!!!...دهقان فداکار،پیر شده!چوپان دروغگو،عزیز شده!شنگول و منگول،گرگ شدن!کوکب،حوصله مهمون رو نداره!کبرا،تصمیم گرفته دماغش رو عمل کنه!روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسه است!حسنک گوسفنداش رو ول کرده،تو یک شرکت آبدارچی شده!آرش کمانگیر معتاد شده!شیرین،خسر و فرهاد رو پیچونده با دوست پسرش رفته اسکی!رستم اسبش رو فروخته یه موتور خریده و با اسفندیار میرن کیف قاپی!واقعاً...!!!چه بر سر ایران و ایرانی اومده؟؟؟!!!..., ...ادامه مطلب

  • دل نوشته..........

  • گفتم : خدایا از همه دلگیرم گفت : حتی از من ؟گفتم : خدایا دلم را ربودند گفت : بیش از من ؟گفتم : خدایا چه قدر دوری گفت : تویا من ؟گفتم : خدایا تنها ترینم گفت : پس من ؟گفتم : خدایا کمک خواستم گفت : غیرازمن ؟ گفتم : خدایا دوستت دارم گفت : بیش از من ؟گفتم : خدایا نگو من گفت : تویا من ؟,دل نوشته.......... ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها