خاطرات شیرین زندگی کودکانه

متن مرتبط با «خنده» در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه نوشته شده است

چند داستان خنده دار از ملا نصرالدین

  • داستان بچه ملا روی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد! ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد. زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟ ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!   داستان ملا در جنگ روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست. ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟ ,چند داستان خنده دار از ملا نصرالدین ...ادامه مطلب

  • سوتی های خنده دار ایرانی

  • یه روز خواهرم اینا با بابام اینا رفته بودن بیرون . بابام هم راننده بوده. توجاده یه نفر میاد از سمت راست سبقت میگیره.شوهر خواهرم میگه اوه اوه این دیگه از ما هم خر تره!!! زی زی گولو وسطای سال تحصیلی بود که من بچه های سرویسمونو بستنی مهمون کردم میدوستم رانندمون از بستنی خیلی بدش میاد و نمیخوره بره همین براش نخریدم وقتی اومدم به بچه ها بدم به راننده سرویس گفتم ببخشید چون میدونم دوس ندارید شما رو آدم حساب نکردم.بنده خدا مونده بود چی بگه.منم که دیگه تا آخر سال روم نمیشد بهش نگا کنم.هر وقت منو میبینه میگه گل دختر بازم نمیخوای منو آدم حساب کنی؟؟!!! گل دختر از کرج,سوتی های خنده دار ایرانی ...ادامه مطلب

  • جوک های داغ – آخره خنده

  • ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐسي ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ ! ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭ فرار كنن ! ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻦ ﻭ با سرعت ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ. ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ تند تند زدن ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ، ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ بكن ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره؟!؟!! بهش گفت بابا راننده منم، فقط بگين چي شده؟؟! دوست دخترت ساعت 12 شب مسیج میده؛ man daram mikhabam shab bekheyr  اگه حواست نباشه یکم دیر جواب بدی sms میده engar saret sholugheha ok khosh begzare byE  اگه همون لحظه زود جواب بدی sms میده che zood engar az khodat bood bekhabam bashe mozahem nemisham be karet beres ,جوک های داغ – آخره خنده ...ادامه مطلب

  • امه یک عروس کم توقع از نوع ایرانی (آخر خنده)

  • نامه یک عروس کم توقع از نوع ایرانی (آخر خنده) همسر آینده ام: میتوانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم ! اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی …! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند”داماد سر است!” و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود !,امه یک عروس کم توقع از نوع ایرانی (آخر خنده) ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه فرچه دستشویی / خیلی خنده دار

  • عید نوروز بود و من به همراه خانواده رفته بودیم عید دیدنی یکی از فامیلامون توی یکی از روستاهای شمال.شب شده بود و هوا هم بارونی بود. من اون روز دلپیچه ی شدیدی گرفته بودم از بس که شب قبلش پرخوری کرده بودم! اون سال عید من لباس هایی که خریده بودم به سالهای قبل خیلی گرون تر بود و مهم تر از همه اینکه خودم همشونو انتخاب کرده بودم!آقا چشمتون روز بد نبینه ، اون شب دلپیچه امونمو برید و من هم که تا اون موقع خودمو کنترل کرده بودم ، یکباره روانه ی دستشویی شدم . اصل ماجرا از اینجا شروع شد…..نمیدونم تاحالا دستشویی های روستا رفتید یا نه؟ معمولاً تو حیاطن و خیلی هم تنگ و کوچیک هستن و از شلنگ ملنگ هم خبری نیست و فقط باید با آفتابه کار کنی!!آقا چشمتون روز بد نبینه ما کارمونو کردیم و آخر سر مجبور بودم کاسه توالت رو با فرچه تمیز کنم اما دریغ از فرچه!! فرچه کجا بود؟,داستان کوتاه فرچه دستشویی / خیلی خنده دار ...ادامه مطلب

  • تفاوت های جالب عروسی رفتن پسرها و دخترها (آخر خنده)

  • تفاوت های جالب عروسی رفتن پسرها و دخترها (آخر خنده) عروسی رفتن دخترها: دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار ” پرو” لباس داره… اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!!,تفاوت های جالب عروسی رفتن پسرها و دخترها (آخر خنده) ...ادامه مطلب

  • سوتی های خنده دارخودم

  • سلام وخسته نباشید به همه دوستانزندگی من سرپا ازسوتی است دوست دارم از امشب شبی یکی رابراتون بگم و امشب هم میخوام یه چند تاشو براتون بنویسم امیدوارم که بتونم خاطره خوبی رو براتون بجا بزارم و تونسته باشم لبخند زیبای رو لبانتون بیارم و منو بانظرای زیباتون همراهی کنید موفق باشید عزیزانمسال اول راهنمایی بود شب تاصبح بیدار بودم رفتم مدرسه صف که تموم شد یک کم بیرون موندممیخواستم جیم بزنم که دیدم ماشین معلم فارسی درش باز است رفتم درصندوق عقب را بازکردم خوابیدماز شانس بد ما معلمه مرخصی میگیره میره خونه ماشینشو میزنه داخل باغ بیدار شدم دیدم ظهرشدهگفتم خدا اینجا دگه کجاست خواستم بیام پایین دیدم یک سگ دوید طرفم رفتم داخل صندوق عقب درابستمهرچه فریاد زدم کسی صدای منا نمشنید ازگرما گرسنگی و …………داشتم میمردمطرف اقامعلم درابازکرد گفت بچه تواینجا چکارمیکنی من که رنگم زرد شده بود چیزی نگفتم .بردم داخل خانه اب غذابهم دادبعدازیک ساعت گفت بیا بریم بیرون رفتیم در خانه دستموگرفتیک شوت زدزیرم گفت دیگه اینورا نبینمت ..جاتون خالی ۱ساعت پیاده رفتم رسیم به خانه دوباره اونجا…………………..بد نبینبدواویلا…….,سوتی های خنده دارخودم ...ادامه مطلب

  • خنده........

  • بچه ها اینجا بگیر بگیر ِوایسید گشت ارشاد رفت علامت میدم بریم :دی...,خنده.باحال.دوست داشتنی!!!!؟؟؟!!! ...ادامه مطلب

  • خدا رفتگان همه رو بيامرزه،

  • خدا رفتگان همه رو بيامرزه،چند وقت پيش ختم مامان بزرگم بود ما هم از بس گريه كرده بوديم چشما باد كرده بود اصلاً يه وضي!!!يكي از همسايه هاي مامان بزرگ مون اومده بود واسه عرض تسليت،ماهم روبروي اين بنده خدا نشسته بوديم و داشتيم چايي ميخورديم كه اين خانوم شروع كرد از مامان بزرگ ما تعريف كردن : آره ثريا خانوم خدابيامرز خيلي گل بود،خيلي خانوم بود صافو ساده،بي غل و قش،بي شيله پيله.. اصلاً خيلي بي همه چي بود!!!!منم كه بيشعور :o:o:o:oتا اينو گفت وسط گريه زاري زدم زير خنده هر چي چايي تو دهنم بود پاچيدم رو سر و صورت طرف D:،بعدم مامان ما فحش هاي به ما داد كه عرب تا حالا به خرش نداده:(:(:(:(:((((((- - - - - - - - - - - - - - -دوم ابتدایی که بودم بعد از زنگ آخر دوستم که خیلی باهاش جور بودم گفت که به یاد قدیما که با هم همسایه بودیم بریم خونمون، خونه ی ماهم باهم فاصله داشت.خلاصه منم رفتم یه 10 دقیقه ای موندم اونجا ، با استرس تمام برگشتم خونه وقتی رسیدم غروب شده بود و فقط آبجی بزرگم خونه بود از اونجایی که منو همیشه دس مینداخت بهم گفت خاک تو سرت کجا بودی مامان و بابا اومدن مدرست دیدن نیستی رفتن اداره پلیس. منه خاک برسرم از پلیس می ترسیدم گفتم الاناست بیان منو بگیرن بندازن زندون آقا گریه زاری ای راه انداخته بودم که نگو این آجیه ماهم نمیگفت بهم که مامان خونه همسایس باباهم هنوز سرکاره آقا یه نیم ساعتی این گریه زاری ادامه داشتو منم منتظره پلیس.یهو مامان اومد خونه دید که من گریه می کنم و اینا... منم منتظره کتک... خودمو آماده کرده بودم که بخورم. گفت چرا گریه میکنی ؟؟منم گفتم مامان غلط کردم بخدا دیگه نمیرم کلیم به دوستم فحش دادم مامانه گفت: چی می گی کجا رفتی ؟؟ نگو این مامان اصلا هواسش به دیر اومدن من نبود. بعد آبجیم خندید منم تازه دوزاریم افتاد، اما هی گریه می کردم، بعد مامان واسه اینکه گریه نکنم بهم پول داد منم رفتم یه فلافل خریدم خوردم حسابیم بهم چسبید چون نه کتک خوردم نه رفتم زندان.,سوتی های خنده دار خودم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها