خاطرات شیرین زندگی کودکانه

متن مرتبط با «۲۴ ساعت از زندگی دخترها چگونه می گذرد؟؟؟!!!» در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه نوشته شده است

چند داستان خنده دار از ملا نصرالدین

  • داستان بچه ملا روی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد! ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد. زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟ ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!   داستان ملا در جنگ روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست. ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟ ,چند داستان خنده دار از ملا نصرالدین ...ادامه مطلب

  • عشق دلیل می‌خواهد؟

  • روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟» پسر جواب داد: «دلیلشو نمی‌دونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!» ,عشق دلیل می‌خواهد؟ ...ادامه مطلب

  • خوراکی هایی برای جلوگیری از ریزش مو

  • آیا از اینکه بفهمید خط موهایتان به عقب رفته، موهایتان کم پشت شده یا در نقاطی در حال کچل شدن هستید، شوک می‌شوید؟ بخاطر این اتفاق ماتم نگیرید! دقیقا مانند بدنمان که به مواد مغذی و غذاهای سالم احتیاج دارد، موهایمان هم همینطور است.در این ایمیل، برخی از مواد غذایی که باید هوشمندانه از آنها در رژیم غذایی‌تان استفاده کنید تا از ریزش مو جلوگیری کرده باشید را فهرست کرده‌ایم.,خوراکی هایی برای جلوگیری از ریزش مو ...ادامه مطلب

  • فوتبال فانتزی بازی جالبی

  • http://mr90.ir/home/mmmYZmmUpq8, ...ادامه مطلب

  • ۲۴ ساعت از زندگی دخترها چگونه می گذرد؟؟؟!!!

  • 5صبح: دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب….. 6 صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره . 7صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر کلاس داره!!!!!!!! 8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم 18 کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و…,۲۴ ساعت از زندگی دخترها چگونه می گذرد؟؟؟!!! ...ادامه مطلب

  • ۲۴ ساعت از زندگی پسرها چگونه می گذرد؟؟؟!!!

  • 8 صبح: تو رخت خواب….. 9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده…. 10 صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!),۲۴ ساعت از زندگی پسرها چگونه می گذرد؟؟؟!!! ...ادامه مطلب

  • اعتراف صمیمانه سوتی ها!

  • برترین ها:با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم. من: دیروز داشتم بایکی حرف میزدم .گف می دونی تو مصر 74 نفر تو یه مسابقه فوتبال مردن؟ گفتم بابا این مصریا دیوونن مگه ندیدی چه بلایی سر این قذافی بد بخت اوردن؟ اونم نه گذاشت ونه برداشت گف :قذافی تو لیبی بود نه تومصر منم هیچی نگفتم.خب چیزی نداشتم بگم. سرو: من وقتی بچه بودم عادت داشتم با تنها خواهرم که دوسال ازم بزرگتره بخوابم ،بعضی شبها هم مایعات زیاد می خوردم و خواب دریا رو می دیدم بیچاره خواهرم ! صبح که از خواب بیدار می شدم خواهرم می گفت باز منو خیس کردی و من قیافه حق بجانب می گرفتم و می گفتم تو خودتم خودتو خیس کردی نگاه کن به شلوارت ببین تا کجا خیس شده ... لامصب کلیه هام مثل ساعت کار می کرد!!!,اعتراف صمیمانه سوتی ها! ...ادامه مطلب

  • کارتون روز: 20درصد ازدواج ها در فضای مجازی!

  • ,کارتون روز: 20درصد ازدواج ها در فضای مجازی! ...ادامه مطلب

  • امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

  • روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را   در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم   لطفا کمک کنید ,امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه با عشق زندگی کن

  • شخصی بود که تمام زندگی‌اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می‌گفتند به بهشت رفته‌است. آدم مهربانی مثل او حتماً به بهشت می‌رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد دختری که باید او را راه می‌داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت، او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت‌نامه یا کارت شناسایی نمی‌خواهد، هرکس به آن‌جا برسد می‌تواند وارد شود…,داستان کوتاه با عشق زندگی کن ...ادامه مطلب

  • هر اتفاقی میفتد به نفع ماست(داستان)

  • توي كشوري يه پادشاهي زندگي ميكرد كه خيلي مغرور ولي عاقل بود يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود  شاه پرسيد اين چرا اين قدر ساده است ؟ چرا چيزي روي آن نوشته نشده است ؟  فردي كه آن انگشتر را آوره بود گفت: من اين را آورده ام تا شما هر آنچه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد و چه جمله اي به او پند ميدهد؟ همه وزيران را صدا زد وگفت  وزيران من هر جمله و هر حرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند,هر اتفاقی میفتد به نفع ماست(داستان) ...ادامه مطلب

  • وقتی زنان مثل شیطان می شوند – طنز

  • وقتی زنان مثل شیطان می شوند – طنز زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است,وقتی زنان مثل شیطان می شوند – طنز ...ادامه مطلب

  • تصیم گرفتم امروز این وبلاگو از تو باقالیا در بیارم

  • سلام به گرمی افتاب ماه رمضون که ادمو کلافه میکنه مخصوصا روزه باشی امیدوارم نماز روزه همتون قبول حق باشه نشسته بودم یهو یه خاطره و گذر زمون به ذهنم اومدو وبگردی های خودمو نشستم بنویسمو بخونمو خنده کنم حالا اومدم اپ کردم و تو وبلاگم بنویسم راسی دوستان گلم نظر یادتوم میره گاهی بدیدمرسی از حضورتون فسیل شده بیچاره,خب الان دیگه میتونم با اعتماد به نفس بیشتری بنویسم .یادمه قدیما یه دفتر خاطراتی داشتم هروقت باز میکنمش میخونم چه حالی میده میرم تواوج دوران گذشته ِ ای بر پدر ش,بزرگ شدیم رفت ,تصیم گرفتم امروز این وبلاگو از تو باقالیا در بیارم ...ادامه مطلب

  • ایا میدانید؟؟؟؟؟؟؟

  • آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید شیطان دچار درد شدید در سر میشود و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید دوباره به این پیام را به دیگران ارسال کنید شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند فریب شیطان را نخور پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید,ایا میدانید؟؟؟؟؟؟ ...ادامه مطلب

  • داستان ازدواج این مرد با دختر زیبای کشاورز

  • داستان ازدواج این مرد با دختر زیبای کشاورز مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیباروی کشاورزی بود؛ نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد. کشاورز براندازش کرد و گفت: «پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر رو یک به یک آزاد می کنم، اگر تونستی دم هر کدام از این سه گاو را بگیری، می توانی با دخترم ازدواج کنی.»,داستان ازدواج این مرد با دختر زیبای کشاورز ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها